حــــــــیـــــــــــف کــــــه بـــرای مـــن جـــــــایــــگــــزیــــن نــــداری و تـــــکی .
واگـــــرنـــــه به خـــــدا تــــــا الـــــان تـــعـــــویـــضــــــت کـــــرده بـــــودم
یک صندلی نزدیک تر به تو نشستن
چند قدم بیشتر با تو راه رفتن
خوشبختی
کوچکترین لحظه های حضور توست !
سر به سر رویاهایم نگذار …
مگر نمی بینی آرام گرفته اند تا رویاهای تو به سرانجام برسند ….
بقیه در ادامه مطلبــ
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم…
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود…
چشمان تو تنها چراغ “سبز”یست که مرا “متوقف” کرد..!
اکنون اگر چه در قلبم نیستی،اما به حجم تمام سکوتی که در قلبم گذاشتی،دوستت دارم…!
ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮔﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺗﮑﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ؛ﺩﺭ ﻣﻦ! ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﺳﺖ
ﮐﻪ
“ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﻡ…”
مــن نه “مـــجــنــونم” نه “فـــرهاد” ولــی بی گــمـــان راه اونــارو مــیرم،نـــمــی
خـــوام
مـــثـل “شــیرین”لـیــلــی” به درد “عــــــــشــق” بـــــســوزم…!
همین مسیر را مستقیم برو
میرسی به یک دو راهی
یکی به من ختم میشود
و دیگری به ختم من!
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست……..؟
آره یا نه…….؟
یادت باشد
به خوابم آمدی
بیدارم کنی بِبوسمت!
یعقوب یادم داده است ، دلبرت وقتی کنارت نیست
کوری بهتر است از دیدن . . .
در سینمای چهار بُعدی چشمانت
برنده ی هفته سیمرغ بلورینِ بهترین تماشاچی می شوم . . .